چه اختیاری،چه کشکی؟!
نه به حرف ما باران میبارد...نه برف می ایستد...نه مرگ می ماند...
شبی دور،نه به خواست خود به دنیا می آییم
شبی دورتر،نه به خواست خود خواهیم رفت
چه اختیاری،چه کشکی؟!
ما تبعیدی گناهی بزرگیم
که از بوی سیب آغاز شد
و این جهان عمریست که سنگین و تلخ
از ما میگذرد
در ما میگذرد...
چه اختیاری!
با این همه این جهان
این جهان،هیچه قشنگی ست...
تاپیرسالگی نامعلوم
تا فرصت ناپیدا...بی هیچ اختیاری...
نظرات شما عزیزان:

پاسخ: مرسی عزیزم...خوشحالم کردی...خیلیییی... :)
یعنی چی پیر سالگی؟؟؟
داریم؟؟؟نه واقعا داریم؟؟؟
قربون قدوبالای کیفیت...
پاسخ: شاعر این من نیستم که! برین از هیوا مسیح بپرسید!!
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،